يك
از نابسامانيهاي اشغال در افغانستان رشد يک اقليت منبوذ در جامعه افغاني
است و بدون شک اين که اين رشد چنان گسترده است که يکسره جامعه تشيع را به
يک مرحله حساس تاريخي نقل ميدهد، مرحله که ميشود آن را انقلاب همگاني در
جامعه تشيع ناميد انقلابي که اشغالگران امريکايي زمينه ساز آن اند.
اين
که چرا اين اقليت از حاشيه به متن راه يافت و توانست در مدت کوتاهي
موفقيتهاي چشم گيري را حايز گردد؟! ميتوان حل اين معما را با يک ديد واقع
بينانه سراغ بگيريم تا باشد نقش و جايگاه اين فرزندان ناخلف امام زمان را
در افغانستان اشغالي تحديد نماييم.. با اينکه در گذشتهها رافضيها
ميتوانستند در فضاي آزاد مراسم مذهبي شان را تجليل نمايند و با سخنان شان
فضاي تکيهخانههاي شان را آلوده نمايند در عصر اشغال پا را از گليم شان
فراتر نهاده اند. يکي از نعمات شيطان بزرگ به اين دسته همانا رسيدن به هدف
والاي شان بود که مساعي بي دريغ شان را جهت متحقق شدن آن به راه انداخته
بودند، اين هدف همانا به رسميت شناختن اين مذهب در قالب جعلي منسوب به امام
جعفر صادق رحمه الله است. اين
اقدام در حقيقت راههاي مسدود را در افغانستان گشود و با اين اقدام
توانستند همه عقبات را از راه شان کنار بزنند و به سوي اهداف ديگر شان
روانه گردند اين ديگر جاي شگفت نيست که بزرگان اين کيش منسوب به اسلام از عصر نويني سخن گويند که در سايه آن
زيست مينمايند و از نعمات آن بهرهمند اند. اين حقيقتي است که کسي از اين
دسته از فرط شادماني از آن طفره نميرود بلکه همه به آن اذعان دارند و آن
را به مباهات اظهار مينمايد واشنگتن پست به نقل از سيد حسين عالمي بلخي،
روحاني شيعه و نماينده پارلمان رژيم دست نشانده شرايط موجود براي شيعيان
افغانستان را “بهترين در تاريخ” ذکر ميکند و يادآوري مي کند که اکنون حق
برگزاري مراسم مذهبي شيعه در قانون اساسي ذکر شده است. با اينکه قبلا در
تاريخ معاصر افغانستان کدام پابندي ويژهي را نمي توانيم در زمينه بيابيم،
اما در اين برهه از تاريخ افغانستان رنگ ديگري را در اين مراسم مشاهده
مينماييم مثلا در افغانستان اشغالي درماه محرم اگر به کابل داخل شويم گويا
به شهري قدم رنجه مينماييم که قرنها ميشود از راهروان امام زمان
شده اند در حاليکه شيعهها در سکنههاي غربي کابل مسکن گزين اند و اکثريت
شهروندان کابل را تشکيل نميدهند اين حقيقت را ميتوان به آساني دريافت.
در
اين روز ها بازار کذب و تزويز تاريخ رونق مييابد و چرنديات چربترين غذاي
آن روزها را تشکيل ميدهد، دشنام به صحابه رضي الله عنهم چنان فضا را مکدر
و آلوده ميسازد که بوي تعفنش را تا روزهاي ديگري نيز ميتوان استشمام
کرد.
اين
يک بخش از نمايش توانمندي اين جامعه است که در حقيقت در اين روز عرض اندام
مينمايد و گويا در رزمايشي ميخواهد شرکايش را در جاي شان ميخکوب نمايد.
رژيم
کابل که دست نشانده است نيز در اين راستا سعي ميکند تا اين اقليت را رشد
سريع بدهد تا در آينده من حيث ابزاري از آن استفاده ببرد مثلا در نمايش
انتخابات اخير خبر رسانيها گزارش دادند که کرزي شيعهها را وعدههاي بزرگي
داده است مشروط بر اينکه آراي شان با کرزي بدهند.
حتي در انتخابات که اکثريت ملت افغانستان آن را مقاطعه نمودند اين شيعيان بودند که مراکز راي دهي را پر ساخته بودند.
اما
رهبران شياد اين دسته از اين مکارتر اند بلي در برخي از جبهات نبرد عليه
مجاهدين تعدادي زيادي از اين دسته سهمي به سزايي دارند اما از سوي ديگر اين
سهمگيري فعال را در جبهات نبرد وسيله جهت ارتقاي سياسي و نفوذ اجتماعي شان
گردانيده اند.
و
بدون شک که ايران نقش به سزايي را در اين بازيها دارد با اينکه رهبران
اين دسته از حساسيت مردم افغانستان آگاه اند بنابراين از اين حقيقت اغماض
مينمايند. به گونه مثال، سيد حسين عالمي بلخي به واشنگتن پست مي گويد: “مي
دانيم که ايران نميخواهد ببيند که افغانستان از نظر اجتماعي، اقتصادي يا
نظامي پيشرفت کند، اما مقامهاي ما به ما مي گويند ما شواهدي مبني بر اينکه
ايران در تلاش است صلح و ثبات را بر هم بزند نديده ايم. ما ميخواهيم
همسايگان خوبي باشيم.” اين ديگر ترفندي بيش نيست که مي توان در همين
عبارتهاي فوق آن را دريافت. ايران نفوذي بزرگي در جامعه تشيع افغاني دارد
در هنگام وفات خميني اين جامعه تشيع بود که در کابل ريخت و با شعارهاي
(خميني رهبر ما) گلو پاره کرد بلکه در آن زمان که رژيم مارکسيستي حاکم بود
اما به آساني ميتوانستي نشانه اين وابستگي به ايران را در جامعه تشيع
افغاني پيدا کني که اين راهپيمايي در کابل نشان دهنده اين حقيقت در آن زمان
بود.
اما
امروز فضا بازتر شده است و اشغالگر آغوشش را بستر گرم اين دسته گردانيده
است پس به آساني و بدون دلهره ميتوانند که سم پاشي نمايند و زهر هاي قاتل
وکشنده خويش را در ملت افغانستان به نام هاي مختلف بپاشند شوراي اخوت
اسلامي از همين قبيل زهر ها است که توانستند برخي از منسوبان به اهل سنت را
به مزايده بگيرند و آن ها را در نهايت در کنار شان ايستاد نمايند و تحت
چتر فرسوده اخوت کاذب, اهداف شان را دنبال نمايند. از سوي ديگر گفته ميشود
که سفارت ايران در کابل امامهاي برخي از مساجد کابل را به نام هاي
گوناگون دهان بسته اند و ماهانه پولي را در جعبه شان جان نثار مينمايند تا
از مساعي خبيثانه شان چشم پوشي نمايند و يا اينکه در آينده از مستبصران
گردند و به دست امام زمان غسل ترفيض داده شوند.
از سوي کيش شان را رسمي گردانيده اند واز سوي ديگري فعاليتهايشان را تشديد بخشيده اند.
يکي
از پديدههاي شگفت آور در افغانستان انتشار متعه است که موارد آن روز
افزون مي گردند بلکه در يکي از ماهوارهها شخصي به صراحت لب به سخن گشود و
گفت که وي هژده بار متعه نموده است در اين راستا دوشيزگان بازگشت کننده از
ايران گوي سبقت را ربوده اند.
با
اينکه در مقالههاي گذشته از تلاشهاي اين دسته از گذرگاههاي مدارس و
برپايي حوزهها نوشتيم اما در اين جا شايان ذکر ميدانيم که چون افغانستان
خانه يک اکثريت سنيها است بنابراين اين دسته نمي تواند علنا اقدام نمايد
بلکه به گونه مثال در حوزه محسني در غرب شهر کابل افرادي را گماشته اند که
از خانوادههاي سني اند اما در حقيقت دلقکهاي اين دسته اند که ميخواهند
دريچههاي نشر اين کيش باشند.
از سوي ديگر، امريکاييها با مهارت ويژه برخي را که منسوب به اهل سنت اند اجازه راه اندازي پوهنتون ها (دانشگاه
ها) داده اند تا تودههاي ملت را خاموش ساخته باشند و گويا ميخواهند
وانمود سازند که اين اقدامات زائيده دموکراسي اند و بايد آن را تحمل نمايند
حتي يکي از زعماي يکي از تجمعات منسوب به اهل سنت در سخنراني اش به صراحت
گفت که بايد روشنفکران ما در خويشتن, فرهنگ تحمل ديگران را پرورش دهند و
عجيب اينکه يکي ديگر از رهبران اين گروه عبارتي را به کار مي برد که
نشاندهنده اين بود که گويا اهل سنت يک اقليتي اند در جمعي کثيري از راهروان
امام زمان.
No comments:
Post a Comment