Saturday, March 8, 2014

دی (جدی) ماه یاد آور کارنامه‫ی سیاه ایران در افغانستان!..

صدای مهیب جنگ، غرش خمپاره، رعد وحشتناک توپ و تانک، جهش دلخراش موشک، صدای ناله و فغان، شیون زنهای داغدیده، و گریهی مردان گرسنه و غرش لاشخوران سیر... این تنها موسیقی است که در فضای افغانستان به میمنت شعارهای دمکراسی و پیشرفت و آبادانی و ستیز با ارتجاع و خرافه پرستی و تخلف و پسماندگی و دفاع از حقوق زن از دی ماه سال 1358 تا کنون بگوش میرسد.
ارتش سرخ تزار روسیه یا شوروی برای رسیدن به یک جمله اهداف استراتژیکی از جمله دست یافتن به آبهای آزاد خلیج فارس و دریای عمان خواست دایرهی قدرت خویش را افزایش دهد که قرعهی این بخت شوم بنام افغان افتاد!

شعلهور شدن این فتیله آغاز جنگ دو بلوک شرق و غرب بود.
در ظاهر حکایت نمیبایستی جنگی رخ میداد. ارتشی با بیش از 140 هزار نیروی تربیت یافته و نظامی سرخ در مقابل مردمی که جز گلوهایی که شعار "الله اکبر" میپراندند و تیرکمانی که با لاستیک پنچر دوچرخههایشان میساختند هیچ در دست نداشتند. پس نتیجهی جنگ بر همگان عیان بود.
نتیجه جنگ مشت خالی با توپ و تانک آهنین چه خواهد بود؟!
نهال انقلاب ایران تازه در کشور کاشته شده بود. چهرهی شاه نگون بخت به عنوان سرباز آمریکا در منطقه معرفی شد. از اینرو خورشید انقلاب تازه نفس و بیتجربه از شرق ـ هر چند کمونیست باشد ـ میبایستی طلوع میکرد. و اینچنین شد...
غربیها تا کفه ترازو به نفع شوروی تمام نشود فتیله آتش را در ایران و عراق شعله زدند...
از شهریور 1359 تا مرداد 1367 یک جنگ طولانی بین دو برادر و همسایه و همکیش بهدف قدرت نمایی دو بلوک شرق و غرب درگرفت. جنگی که یادآور جنگهای جهانی اول و دوم در تاریخ معاصر بود. البته اگر میدان این جنگ بین دو کشور اروپایی میبود بدون شک جنگ جهانی سوم نامگذاری میشد. اما چه که ما ملتهای در چشمان "از ما بهتران" ارزش آدمیت هم نداریم!
در ایران اسلامی شعار مرگ بود بر آمریکا و اسرائیل و انگلیس (در کنار خرید اسلحه از کانالهای سری از آنها)، و دعای زندگی و طول عمر و سلامتی برای شوروی (و خرید اسلحه از کانالهای رسمی و علنی از آن). و چون افغانها مرگ بر شوروی سر میدادند، و آن را روسیا (رو سیاه) میخواندند در صف دشمن قرار داده شدند! و افغانی مهاجر بیچاره اگر سنی بود شد "پدر سوخته"!... واگر شیعه بود شد؛ نیروی یک بار مصرف در سرکوب اقلیتهای قومی و جنگهای داخلی کشور، و یا جلاد در زندانها، و یا سربازی که برای سیاستهای آینده و تدخل در افغانستان تربیت میشد.
ایران وعراق هر دو کشورهایی نفتزا و ثروتمندانی با پول بادآورد بودند که میتوانستند مسیر بود یا نابودی دو بلوک را رقم زنند. در حقیقت ظاهر حکایت این میدان را محور آیندهساز معرفی میکرد.
ولی تاریخ حکایتی دیگر نگاشت!...
جنگ جهانی سوم بین ایران و عراق با سرکشیدن جام زهر توسط آیت الله خمینی بدون پیروزی در مرداد 1367 پایان یافت!
نتیجهی این جنگی که ایرانیان آنرا تحمیلی نامیدند و عربها آنرا جنگ خلیج اول؛ دو کشور ویران بود و 4 میلیون کشته و ملیونها آواره و زخمی، و بحرانهای عمیق اقتصادی و اجتماعی دیگر در دو کشور...
چول این بازی بدون نتیجه و حتی بدون پنارتی به پایان رسیده بود غنیمت آن بدینصورت تقسیم گشت که؛ کشورهای عربی منجمله مصر و لیبی و سوریه و یمن که با ترانهی مسکو میرقصیدند نصیب آمریکا شدند و شوروی در ایران بهره شیر را گرفت. و حکایت همچنان باقی است. آنها میخورند و میبرند، و ایران ما هنوز همان ویرانه است. و با گذشت بیش از 20 سال از پایان جنگ و شعارهای اسلامی و تقوا و ولایت فقیه و رقابت شدید امام زمان کشور قدمی به جلو و دیگری به عقب میرفت، تا اینکه بحران شدت گرفت و رقابت امام زمان ساختگی (!) به حضور مستقیمشان در اداره کشور تبدیل گشت، و روند پیشرفت از یک قدم به جلو در مقابل یک قدم به عقب، به چند قدم به عقب تبدیل شد!
در افغانستان ویرانه جنگ بین اراده مردم بود و ماشین آلات پیشرفتهی نظامی، و ده سال جنگی که در آن 620 هزار لشکر رویین پوش روسیه بنا به نوبت شرکت داشتند یک ملیون کشته و 3 ملیون زخمی و آواره برجای گذاشت و شکست در برابر ارادهی راسخ و آهنین و شعار "الله اکبر" و روحیهای که "جهاد" در مردمان پا برهنه میدمید را قبول کرده سوی مسکو خزید.
نفرین افغانها شوروی را در خانهاش آرام نگذاشت و نتیجهی آن این شد که در یک سلسله بحرانهای سیاسی اقتصادی جسد پرتوان روسیه تکه پاره گشت و15 کشور از آن جدا شدند.
با شکست تئوری کمونیستی امپراطور رقیب او؛ آمریکا خود را در مقابل نیروی اراده مردمی و ایمانی که آن نیرو را در آنها میدمید یافت. و حربهی جنگ با اسلام را صراحتا بلند کرد. و افغانستان شد میدان جنگ بین اسلام و استعمارگر خونین.
البته این نبرد از بیش از سه دههی پیش آغاز شده بود و با اهرمهای: کمونیستی، بیدینی، افکار و اندیشههای دین ستیز، نشر دینها و مذهبهای بیگانه، همراه با شعله افروز کردن فتیلههای قومی و قبیلهای شروع شده بود.
برخی سادهلوحان خروج نیروهای بیگانه روسی را پایان جنگ تلقی نمودند. ولی واقعیت غیر از آن بود.
روسیه از کشور خارج شد، ولی نوکران حلقه بگوش او و جیرهخواران کشورهای همسایه و غیر همسایه همچنان قدرت داشتند. بالأخره کفه ترازو به نفع طالبان پایین رفت.
این تحول قدرت به یک سو آخرین سوژهای بود که لاشخور آمریکا از بالا نظارهگر آن بود. و آنرا آخرین انتظار خود میدانست و دارویش نزد او تنها "داغ" کردن بود! و چنین شد...
آمریکا با یک سلسله قلدربازیها جهان را مجبور ساخت در کنار او بایستد. و با سردمداری نیروهای ناتو و مجوز سازمان ملل به خود اجازه داد تا در این کشور تاخت و تازی نوین برپا سازد.
بادهی غرور عقل از سر سران استعمارگر جدید ربوده بود.
آمریکائیها گمان بردند با توجه به وعدههای ایران و با توجه به مصالح مشترک و اتفاقاتی که در پشت پرده صورت گرفت میتوانند افغانستان را چون عراق در ظرف چند روز لقمه چرب و نرم خود سازند.
عراق با همکاری ایران جلوی آمریکا کمر طاعت خم کرد.
ولی حکایت در افغانستان بگونهای دیگر رقم خورد. ایران تمام قدرت نظامی و جاسوسی و اطلاعاتی خویش را در اختیار آمریکا گذاشت تا شاید از این لاشخور غنیمتی به او نیز برسد.
و حال با همان سرعتی که جنگ آمریکا در این کشور به عمر جنگ روسیه در آن نزدیک میشود روحیه و زمزمهی شکست در ارتش آمریکا شدت گرفته است.
بیرون رفتن آمریکا از افغانستان؛ مقبرهی استعمارگران، امری حتمی شده است. و تابستان آینده حرف آخر را خواهد زد. ولی؛
پس از این فرار استعمارگر دیگر افغانستان چه خواهد شد. حکایتی است بسیار تاریک و...
در حالیکه هنوز افغانی در ایران "پدر سوخته" است، ایران در پی بهره شیر در افغانستان است. و در سایه استعمارگر جدید مواقع قدرت خویش را از نظر نظامی و مسلح ساختن جیرهخواران،  و از نظر فرهنگی و گسیل نیروهای فرهنگی تربیت یافته به داخل کشور، و رسانههای گروهی و ماهوارهها، و حوزههای شیعهپروری و ... به شکل چشم گیری گسترش داده است.
اهرمهای فشار کشورهای دیگر نیز قدرت گرفتهاند. و تنها نیرویی که در صحنه جنگ با پرداخت هزینههای سنگین جانی و تجهیزات نظامی روحیهی پیروزی بدست آورده، و رقیب مشترک همهی آن نیروهای دیگر شمرده میشود جنگجویان طالبانند...
و آمریکا نیز آرزو دارد با خالی کردن میدان، همهی این نیروها به جان دشمن قسم خوردهاش بیفتند و کشور باردگر طعمهی جنگهای داخلی پایان ناپذیر گردد.
سیاستهای ابلهانهی ایران و پاکستان گمان میبرد، استمرار جنگ در خرمن افغانستان به نفع آنها خواهد بود. گر چه شاید این پدیدهی ناهنجار در آینده نزدیک برخی از آرزوهای این دو همسایه را برآورده سازد ولی در نهایت آتش این هرمن در اولین فرصت به چشم این دو کشور خواهد رفت. و استقرار و امنیت افغانستان با هر تصور و اندیشهای که باشد و به خصوص با اندیشه اسلامی به نفع همه منطقه جز تندروان صفوی در ایران خواهد بود! و این چیزی است که باعث شده شیعه صفوی چشم و گوش استعمارگر بیگانه در منطقه گردد...
امروز که شیعه صفوی در خانهی خود؛ ایران شکست خورده، با زور چماق و قلدری خود را بر اکثریت ملت که خواهان اصلاحات و فرار از بدعتها و بازگشت به محوریت و حاکمیت قرآنند تحمیل نموده، آیا میتواند با تکیه بر استعمارگر بیگانه و وسعت دادن به دایرهی سربازگیری در خارج عمرش را درازتر کند و با قدر حتمی به مبارزه برخیزد؟!..

No comments: